×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

امام زمان و شناسایی دشمنان ایشان

× من تصمیم دارن در این وبلگ ابتدا شناسایی شیطان و دشمنان امام زمان را معرفی کرده سپس به موضوع مهدویت بپردازم
×

آدرس وبلاگ من

rasoulkharat.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/albalo0o0o

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

مسیحیت در آیاتِ جاویدان-مباهلۀ پیامبر اسلام(ص) با مسیحیان نجران

�گفتند: خدای رحمان صاحب فرزندی است. هر آینه سخن زشتی آورده اید. نزدیك است كه از این سخن آسمانها بشكافند و زمین شكافته شود و كوهها فرو افتند و در هم ریزند، زیرا برای خدای رحمان فرزندی قائل شده اند. خدای رحمان را سزاوار نیست كه صاحب فرزندی باشد�.[278]

�به تحقیق آنان که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است کافر شدند. مسیح گفت: ای بنی اسرائیل، اللّه پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید، زیرا هر کس که برای خداوند شریکی قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کند و جایگاه او آتش است و ستمکاران را یاوری نیست�.[279]

�بگو ای اهل كتاب، بیایید بر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم�.[280]

�دشمن ترینِ مردم نسبت به کسانی که ایمان آورده اند، یهود و مشرکان را می یابی، و مهربانترین کسان نسبت به آنان را کسانی می یابی که می گویند: ما نصرانی هستیم، زیرا در میان آنان کشیشان و راهبان هستند و آنان سروری نمی جویند. چون آنچه را که بر پیامبر نازل شده بشنوند، و حقیقت را دریابند، چشمانشان پر از اشک می شود. می گویند: ای پروردگار ما، ایمان آوردیم، ما را نیز در زمرۀ شاهدان بنویس. چرا به خدا و این آئین حق که بر ما نازل شده است ایمان نیاوریم و طمع نورزیم در این که پروردگار ما، ما را در شمار صالحان در آورد؟ به پاداش این سخن که گفتند، خدا آنان را به بهشت هایی که در آن نهرها روان است، پاداش داد. در آن جاودانند و این است پاداش نیکوکاران. و آنان که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند، اهل جهنم اند�.[281]

 

مباهلۀ پیامبر اسلام(ص) با مسیحیان نجران:

(با استفاده از مطالب کتاب: �گزارش لحظه به لحظه از ماجرای مباهله�؛ محمدرضا انصاری-با تلخیص).

پیامبر(ص) به امر خداوند نامه ای برای مسیحیان نجران نوشته و آنان را بین پذیرش اسلام و یا پرداخت جزیه و یا جنگ در صورت استنکاف مخیّر نمودند. �اسقف اعظم� رئیس کل حکومت مسیحی نجران همراه با �سید� و �عاقب�، دو اسقفی که مسئولیت ادارۀ امور نجران را بر عهده داشتند، جلسه ای با حضور مردم تشکیل داده و به بررسی نحوة مقابله با بحران پرداختند.

در این جلسه، یکی از علمای بزرگ مسیحی به نام حارثه بن اثال، فرازی از انجیل را قرائت کرد که خداوند به حضرت عیسی(ع) می فرماید: �من پیامبرانم را فرستادم و کتابهایم را برای رحمت و نور و حفظ مخلوقاتم نازل کردم، بدین وسیله ثمرة رسالتم احمد را و منتخب و بهترینِ مخلوقاتم، بنده ام بارقلیطا را مبعوث می کنم. او را در زمانی که از پیامبران خالی است از محل تولدش �فاران� از مقام ابراهیم(ع) مبعوث می نمایم و بر او توراتی جدید(قرآن) نازل می کنم. ای عیسی، هنگامی که نام این پیامبر را ذکر نمودی بر او صلوات فرست که من و ملائکه ام بر او صلوات می فرستیم�.

تا آن زمان مردم خبری از کتب آسمانی در مورد پیامبر(ص) نشنیده بودند؛ و سید و عاقب نیز نمی خواستند مردم از پیشگویی دربارة پیامبر موعود در اخبار گذشتگان آگاه شوند. بنابر این، سید و عاقب به حارثه اعتراض نموده و این احتمال را که ممکن است صاحب دعوت، پیامبر موعودِ عهدین باشد، رد کردند. اما پس از جدل های فراوان با عالمِ مسیحی،سرانجام عاقب تسلیم شد و گفت: �کمی صبر کن و مهلت بده تا در اخبار جستجو کنیم و کتب گذشته را به دقت بنگریم. اگر دلیل خاتمیّت را نزد او یافتیم، سریع تر از دیگران نزد وی می رویم و بیش از همه او را اطاعت می کنیم�.

سپس با اشاره به مطالبی از کتب آسمانی گفت: �ما و تو خبرهای به ودیعه ماندة قرون گذشته و آنچه شده و خواهد شد را می دانیم. پیام آوران حق به زبان هر امتی که سخن گفتند، از خبر احمد پیامبر خاتم پرده برداشتند و به او بشارت دادند و ترساندند:

�او و پیروانش پس از او سلطنت موقتی خواهند داشت که آیندة آنان و پادشاهی در آنها برای کسی خواهد بود که نسبت به آن پیامبر از نظر تابعیت و خاندان از همه نزدیکتر باشد. پس از آنها، امتّشان تجاوز و پایمال کردن حق و نابودی آن را توسعه می دهند. آنان با این روش زمانی طولانی حکومت می کنند تا آن که درجزیره العرب خانه ای نمی ماند مگر آن که یا متمایل به آنها می شود و یا از آنان می ترسد. بعد از شدتِ محنت، روزگار آنان منقلب می شود و پادشاهی شان به سرعت و خانه به خانه متفرّق و پراکنده می گردد. سپس بندگان و غلامهایشان بر آنها پادشاهی می کنند. آنها نسل به نسل حکومت می کنند و با زور در بین مردم سیر می کنند و مردم را نابود می سازند؛ و سلطنت آنان حکومتی با فشار و سختگیر خواهد بود. قائمین به امر دین و رهبران آن روزگار از خاندان پیامبر نیستند. دین به وسیلۀ آنها کنار گذاشته می شود و علامات آن محو می گردد و روز به روز عقب تر می رود و نابود می شود. از دین چیزی جز اسم آن باقی نمی ماند تا آن که خبر مرگ دین را می آورند! هنگامی که قحطی و مصائب بر آنها چیره گشت و همه به فشار افتادند، پروردگار مظلومیتهای دین خود را به وسیلة مردی از خاندان پیامبرشان احمد و از نسل او (منجی موعود بشریت) جبران می کند و بندگان خود را کمک می نماید پس از آن که ناامید شده باشند، خداوند عزّ و جلّ او را از جایی که متوجه نمی شوند می آورد. آسمانها و ساکنانش بر او صلوات می فرستند و به وسیلة او برای زمین و آنچه بر روی آن است از حیوانات چرنده و پرندگان و مردم فَرَجی می شود. زمین برکتها و زینتهای خود را برای او بیرون می آورد و گنجها و درون جگر خود را به او تقدیم می کند، تا آن که به شکل زمان آدم در آید. در زمان او فقر و بیماری و مصائبی که امّتهای قبل از او گرفتار می شدند برداشته شده و در شهرها امنیت برقرار می شود. نیشهای هر نیشداری، پنجه های هر پنجه داری و دندانهای تیز هر صاحبِ دندانی گرفته می شود؛ تا آنجا که دختر بچه ای با مارهای افعی بازی می کند ولی به او زیانی نمی رسد، و شیر در بین گاوها قرار می گیرد به گونه ای که گویا چوپان آنهاست، و گرگ طوری در بین چهارپایان می گردد که گویی مربی آنهاست. پروردگار بنده اش را بر همۀ جوانب دین غالب می کند. او زمام امور همة کشورها تا سرزمین سفید چین را در دست می گیرد به گونه ای که در زمان او بر روی زمین، دینی به جز دین حق خداوند که برای بندگانش خواسته وجود نخواهد داشت؛ همان دینی که آدم اولین مخلوق خود و احمدِ خاتم و انبیاء و فرستادگان را بدان مبعوث کرد�.

پس از بحث و مجادلۀ فراوان، مردم خواستار مراجعه به �جامعه� شدند که کتابی بود شامل تمام صحف و کتب انبیاء. به دستور اسقف اعظم، پنج نقطه از جامعه را باز کردند که در آنها ذکر محمد و آل محمد(صلی اللّه علیه وآله) به صراحت آمده بود. آن پنج قسمت عبارت بود از: صحیفة آدم(ع)، صحیفة شیث(ع)، صحیفة ابراهیم(ع)، تورات و انجیل.

پس از قرائت کتب انبیاء و به ویژه اخبار انجیل حضرت مسیح(ع) دربارۀ پیامبر خاتم، سید و عاقب برای آن که هم پاسخ مقبولی نزد مردم و هم فرصت بیشتری برای تصمیم گیری داشته باشند، در جواب مسیحیان گفتند: �بر دین خود پایدار باشید تا حقیقت دین محمد کشف شود. ما نزد قریش به مدینه می رویم تا بنگریم چه بر او نازل شده و به چه چیزی دعوت می کند�. این بود که 88 نفر از بزرگان درجة اول و رؤسای دینی و اجتماعی را برای این منظور برگزیدند، که چهل نفر آنان از علما و دانشمندان بودند.

با رسیدن به آخرین توقفگاه نزدیک مدینه، افراد کاروان لباس های سفر را از تن بیرون آوردند و البسة گرانبها و سنگین پوشیدند که لباسهای مشکی بلند و عباهایی از حریر و پشم بود، و بر موهای بلند خود مشک زدند. همچنین برای زینتِ بیشتر، انگشترهای طلا به دست کردند و صلیبشان را آشکار ساختند. فرستادگان نجران هنگام عصر با تبختر و ظاهری آراسته خدمت پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) رسیدند و به آن حضرت سلام کردند. اما حضرت جواب سلام آنان را نداد و با آنها صحبت ننمود. مسیحیان با تعجب ساعتی با همان زینتها و لباسها نشستند، اما حضرت کلمه ای با آنان صحبت نفرمود.

این عکس العمل پیامبر(صلی اللّه علیه وآله)بر مسیحیان بسیار سنگین آمد و با ناراحتی از امتناع آن حضرت در تکلّم با آنان، برخاستند و از خدمت حضرت بیرون آمدند. مسیحیان سراغ دو نفر رفتند که از قبل با آنها آشنایی داشتند و موضوع را مطرح نمودند. آن دو نفر ایشان را به سوی امیرالمؤمنین(ع) راهنمایی کردند وحضرت که می دانست چرا پیامبر(صلی اللّه علیه وآله)پاسخ آنان را نداده فرمود: نظرم این است که این لباسهای مخصوص و انگشترهای طلا را بیرون آورند و بار دیگر نزد پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) باز گردند. فردای آن روز یعنی روز نوزدهم ذی الحجه، نجرانیان لباس های حریر و فاخرشان را عوض کرده با لباسهای سادة راهبان نزد پیامبر(صلی اللّه علیه وآله)آمدند.

پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) این بار به سلام آنان پاسخ گفت و ایشان را پذیرفت(پیامبر(ص) در مورد عدم پذیرش ایشان در روز نخست فرمود: �سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده است، نخستین بار که ایشان بر من وارد شدند دیدم شیطان نیز به همراه آنهاست�- تفسیر نمونه؛ج6.). پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) سید و عاقب را به پذیرش اسلام دعوت فرمود. آن دو گفتند: �ما پیش از تو اسلام را پذیرفته ایم و نیازی به پذیرش دینی جدید نداریم (یعنی دین حقیقی همان مسیحیت است)�.

حضرت فرمود: �دروغ می گویید! آنچه مانع شما از پذیرفتن اسلام است محبّت صلیب و نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک و اعتقادتان به فرزند بودن حضرت مسیح(ع) برای خداست�.

سید و عاقب گفتند: �ای ابوالقاسم، هر خبری که کتابهای پروردگار عزّ و جلّ دربارة اوصاف پیامبر مبعوث پس از عیسی(ع) داده در تو یافتیم، جز صفتی که بزرگترین نشانه است. ما در انجیل از صفات پیامبرِ پس از مسیح(ع) یافته ایم که او را تصدیق می کند و به او ایمان دارد؛ اما تو دربارة او ناروا می�گویی و گمان می کنی عیسی(ع) بندة خداست�.

پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) فرمود: �هرگز چنین نیست، بلکه او را تصدیق می کنم و به وی ایمان دارم، و شهادت می دهم که او پیامبر و فرستاده از طرف پروردگار عزّ و جلّ است. سخن من این است که او بندة خداست، و بدون اذن خدا برای خود صاحب اختیار در نفع و ضرر و مرگ و زندگی و مبعوث شدن پس از مرگ نیست�.

مسیحیان گفتند: �آیا بندگان قادر به انجام کارهایی که مسیح(ع) انجام می داد هستند؟ آیا او مردگان را زنده نمی کرد؟ کور و برص دار را شفا نمی داد؟ به مردم از آنچه در ذهن داشتن خبر نمی داد؟ آیا این معجزات را غیر از خدا و پسرِ او، دیگری می تواند انجام دهد؟�.

پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) در پاسخ آنان فرمود: �برادرم عیسی(ع) مردگان را زنده می کرد، کور و برص دار را شفا می داد، او قوم خود را از آنچه در ذهن داشتند و آنچه در خانه هایشان ذخیره می کردند خبر می داد، ولی تمامی این معجزات به اذن خداوند عزّ وجلّ بود...�.

مسیحیان تصمیم گرفتند آخرین دلیلی که برای فرزند خدا بودنِ حضرت عیسی(ع) در نظر داشتند بر زبان آورند،از این رو گفتند: �همانند عیسی را به ما نشان ده که بدون پدر از مادر به وجود آمده باشد؟�.

پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) آیة 59 سورة آل عمران را بر آنان تلاوت نمود که می فرماید: � انَّ مَثَل عیسی عندالله کَمَثل آدم خلقه مِن تُراب ثُمَّ قال لَه کُن فَیَکون...مثل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که او را از خاک خلق فرموده سپس به او گفت: موجود شو، و او هم به وجود آمد�.

اکنون نجرانیان در جستجوی راه دیگری برای نیمه تمام گذاشتن مناظره بودند. پس از انواع شبهه فکنی ها، سید و عاقب متوجه بی فایده بودن آن شدند. بنابراین برای آن که پایان بحث با پیشنهاد آنان باشد به گمان این که حضرت(صلی اللّه علیه وآله) آن را قبول نخواهد کرد، گفتند: �فاصلة ما و تو دربارة عیسی(ع) بیشتر می شود، و این امری است که از تو نمی�پذیریم. پس بیا مباهله نماییم تا آشکار شود کدامیک از ما به حق سزاوارتر است و لعنت پروردگار را بر دروغگویان قرار دهیم، زیرا این کاری است که امّتهای گذشته انجام داده اند و عبرت گرفته اند و نشانه ای زودرس است�.

بلافاصله پس از سخنان سید و عاقب، پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) آیة 61 سورة آل عمران را تلاوت فرمود: �به هر کس که پس از آنچه از علم برایت آمده با تو به مخاصمه بر خاست بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا بخوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم�.

سپس فرمود: �خداوند به من فرمان داده که خواستة شما را عملی نمایم واگر شما بر سخن خود پایدار هستید و اصرار می نمایید، مباهله کنم. همچنین خدای عزّ و جلّ به من خبر داده که بعد از مباهله، عذاب بر کسی که باطل باشد نازل می شود و بدین وسیله حق از باطل جدا می گردد�.

در این هنگام نجرانیان با خود به گفتگو پرداختند: � بنگرید که با چه کسانی با شما مباهله می کند: آیا با تمام پیروانش، یا تنها کسانی که مقام و شخصیت اجتماعی دارند و یا با کسانی که اهل خشوع و عبادت هستند. اگر با انبوه جمعیت و قدرتمندان قومش نزد شما آمد، همانند پادشاهان برای فخر و مباهات آمده و پیروزی از آنِ او نخواهد بود و شما پیروز می شوید؛ اما اگر با افراد کمی که اهل خشوع هستند آمد، بدانید که این روشِ انبیاء و برگزیدگان است، پس در آن صورت از مباهله با وی بپرهیزید�.

نجرانیان نزد یهودیان مدینه آمدند و با آنان نیز مشورت کردند. یهودیان که به خوبی از حقانیت پیامبر(صلی اللّه علیه وآله)آگاه بودند، به ایشان توصیه کردند که با آن حضرت صلح نمایند و مباهله نکنند، چرا که او همان پیامبری است که در تورات ذکر او را یافته اند!

نجرانیان در زیباترین لباس ها و زینت ها سوار بر مرکب به سوی محل مباهله روان شدند، در حالی که اسقف اعظم پیشاپیش آنان حرکت می کرد. یکی از نجرانیان که آینده نگر بود و به عاقبت کار می اندیشید، به اسقف اعظم که بزرگِ این گروه بود گفت: �کوه را با دست خویش بکَن ولی با او مباهله مکن، چرا که اگر مباهله کنی گرفتار لعنت می شوی�.

اسقف اعظم به عنوان آخرین کلام به همراهان نزدیک خود گفت: �ببینید چه کسانی برای مباهله همراه او خارج می شوند�.

همچنین جوانی از دانشمندان نصاری، عظمت پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) را از کتب انبیاء یاد آور شد و به آنان گفت: �وای بر شما! این مباهله را انجام ندهید. آنچه در �جامعه� از صفات او یافتید را به یاد آورید. به خدا قسم، شما به خوبی می دانید که او راستگوست. زمان شما به زمان برادرانتان که به میمون و خوک مسخ شدند نزدیک است�.

با نمایان شدن مسیحیان از دور، پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) قدمی جلو گذاشت و بر سر زانوان نشست تا آمادگی خود را برای مباهله نشان دهد. با نزدیک شدن به محل مباهله، مسیحیان پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) را دیدند که همراه چهار نفر در زیر سایبان بین دو درخت بودند. اسقف اعظم دربارة همراهان حضرت سؤال کردکه آنان چه کسانی هستند؟ در پاسخ به او گفته شد: �این پسر عموی وی، علی بن ابی طالب است که داماد او و پدر دو پسرش و محبوب ترینِ خلق نزد اوست. آن دو کودک فرزندان دخترش از علی(ع) هستند که آنان نیز محبوبترین خلق نزد پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) هستند؛ و آن بانو دخترش فاطمه(س) عزیزترین مردم و نزدیکترینِ آنها به قلبش است�.

با شنیدن این پاسخ، قلب نجرانیان به لرزه در آمد. نام هایی را می شنیدند که چندی پیش در کتب انبیاء دیده بودند. اسقف اعظم با ناامیدی نگاهی به سید و عاقب انداخت و برای این که آنان را از مباهله برحذر دارد گفت: �به او نگاه کنید که با تنها فرزند و خانواده اش برای مباهله آمده است، و به حقانیت خود اطمینان دارد. به خدا قسم آنان را نیاورده در حالی که از تمام شدن حجت خدا بر علیه خود بترسد. از مباهله با او حذر کنید. به خدا قسم اگر مراعات قیصر نبود مسلمان می شدم، اما شما با او صلح کنید بر آنچه که بین شما و او توافق می شود و به شهرهایتان باز گردید و برای خود تدبیری بیاندیشید�.

نمایندگان نجران با شنیدن این مطالب و دیدن آن منظره، همچنان که پیش می آمدند سعی می کردند به چشم پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) دیده نشوند، و حرکت خود را کُند کرده بودند که مبادا حضرت با دیدن آنها مباهله را آغاز کند. هنگامی که مسیحیان نزدیک تر آمدند و پنج تن(ع) را از نزدیک مشاهده کردند، گفتند: �اینها صورتهایی است که اگر خدا را قسم دهند که کوه ها را از جا بکند، آنها را از جا خواهد کند�.

وقتی به چند قدمی محل مباهله رسیدند، مردی از یهود گفت: �مباهله نکنید که گرفتار می شوید و هلاک می گردید�. اسقف اعظم که داستان مباهله های انبیاء را در کتب آسمانی خوانده بود با دیدن کیفیتی که پیامبر اسلام(صلی اللّه علیه وآله) برای مباهله نشسته بود، بر خود لرزید و به همراهانش هشدار داد: �به خدا قسم مانند انبیاء برای مباهله بر سر زانوانش نشسته است�.

در حالی که مردم نظاره گر توقّف و ترس مسیحیان بودند، آنان در بین خود به گفتگو پرداختند که چه عکس العملی نشان دهند و بالاخره به این نتیجه رسیدند که سید و عاقب را برای گفتگو با حضرت بفرستند. سید و عاقب در حال صحبت کردن بودند و چشمان آن جمعیت انبوه را در انتظار گذاشته بودند، که ناگاه دیدند پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) دست خود را این بار برای مباهله بالا برده است. یکی از آن دو با وحشت به دیگری گفت : �رهبانیتی باقی نماند! زودتر خود را به او برسان که اگر یک کلمه از مباهله بر زبان آورد، ما به خانواده و اموال خود باز نمی گردیم�.

آنان تأخیر را برای لحظه ای جایز ندانستند و هر دو با سرعت نزد پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) آمدند و زانو زدند تا فعلاً حضرت از اقدام به مباهله خودداری کند. سپس گفتند: �ای ابوالقاسم، آیا به وسیلۀ اینان با ما مباهله می کنی؟�. حضرت فرمود: �آری، اینان محبوبترین چهره های روی زمین نزد خداوند هستند و نزدیکترین وسیله به درگاه اویند. من با بهترین اهل زمین و محترم ترین آنان نزد خداوند به مباهلة شما آمده ام�.

ایشان با شنیدن سخنان پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) بر خود لرزیدند و از آن حضرت درخواست کردند اقدام به مباهله نکند تا دربارة تصمیم نهایی خود یک بار دیگر با گروه نجرانیان مشورت کنند و سپس خدمت حضرت برسند. پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) موافقت فرمود و سید و عاقب با خاطری آسوده نزد همراهان خود بازگشتند. منذربن عقلمه� برادر اسقف اعظم- از دانشمندان نصاری بود. او با مشاهدة از هم گسیختگی و تردید سید و عاقب دست آنان را گرفت و رو به اصحاب خود گفت: �مرا با این دو نفر تنها بگذارید�.

هنگامی که منذر و سید و عاقب تنها شدند، منذر گفت: �راهنما و پیشتاز هیچ قومی به آنان دروغ نمی گوید، و من حقاً شما را نصیحت می کنم و برای شما دلسوزی می نمایم. اگر در کار خود عاقلانه نظر دهید، نجات یافته اید، ولی اگر این گونه نباشید هلاک شده اید و هلاک کرده اید�. سید و عاقب که از هیجان اولیة خود آرام شده بودند به منذر گفتند: �تو دلسوز و امین اسرار ما هستی. هر چه به نظرت می رسد بگو�.

منذر به سید و عاقب گفت: �آیا می دانید که هیچ قومی با پیامبری مباهله نکردند مگر آن که هلاکت آنها در یک چشم بر هم زدن بود؟ شما و هر صاحب فهم از وارثان کتابهای گذشته می دانید که این محمد ابوالقاسم، همان فرستاده ای است که پیامبرانِ امین بشارت او را داده اند و صفت او و اهل بیتش را به صراحت گفته اند. مطلب دیگری نیز هست که شما را از آن می ترسانم و از آن نباید غافل شوید�.

منذر موقعیت را مناسب دید و برای این که بقیة نجرانیان هم بشنوند و نصیحت او را جدی بگیرند فریاد زد: �آفتاب را نمی بینید که رنگش تغییر یافته و افق را نمی بینید که در ابرهای متراکم فرو می رود و باد سیاه و سرخ به شدت وزیدن گرفته است. و از این کوهها دود بالا می رود. به ستارگان نگاه کنید که می خواهند بر زمین طلوع کنند، و درختان به سوی زمین مایل شده اند. پرندگان پیش چشم شما با صورت به زمین افتاده اند و بالهایشان را بر زمین گشوده اند و آنچه در چینه دان دارند بر زمین می ریزند، در حالی که آنان نزد خدای عزّ و جلّ گناهی ندارند. درختان را بنگرید که برگهایشان بر زمین می ریزد، و زمین را بنگرید که چگونه زیر پایمان به لرزه در آمده است. این حوادث اتفاق نیفتاده مگر به سبب عذابی که سایه افکنده است. به محمد و چهار نفر از خویشان همراه وی نگاه کنید که دستهایشان را بالا برده اند و منتظر پاسخی هستند که شما به او می دهید. بدانید اگر لبانش برای کلمه ای از مباهله حرکت کند دیگر نمی توانیم هلاکتی را که پیش خواهد آمد جبران نماییم و نزد خویشان و اموال خود بازگردیم�.

سید و عاقب که تا آن لحظه در گرماگرم مشکل خود بودند، به منظره ای که پیش رویشان بود نگاهی انداختند و متوجه شدند که هنوز مباهله انجام نشده آثار غضب الهی ظاهر گشته و عذاب در حال نازل شدن است. منذر افزود: �اگر شما تسلیم او شوید در دنیا و آخرت سالم می مانید. اما اگر دین و آبادیِ سرزمین خود را مقدم بدارید و به منزلت و شرافت خویش در قومتان بخل بورزید، من از هر بلایی که بر شما دو نفر بیاید مانع نیستم. شما پیشقدم شدید و محمد را برای مباهله دعوت کردید و آن را علامت حل مسئله و نشانه ای بین خود و او قرار دادید، اما محمد در آنچه از او طلب کردید سریع تر از شما عمل نمود. پیامبران اگر تصمیم به کاری گرفتند جز با انجام آن باز نمی گردند. اکنون بهتر است سخن خود را باز پس گیرید. با محمد صلح نمایید و او را راضی کنید و این کار را به تأخیر نیاندازید�.

سخنان منذر تأثیر خود را نمود، و سید و عاقب از او درخواست کردند که وی به حضور پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) برود و امیرالمؤمنین(ع) را واسطه بین آن حضرت و نجرانیان قرار دهد. او خدمت پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) آمد و عرض کرد: �السلام علیک یا رسول اللّه، شهادت می دهم خدایی نیست مگر پروردگاری که تو را مبعوث فرمود. شهادت می دهم تو و عیسی دو بنده و فرستادة خداوند هستید�. منذر با این سخنان، اسلامِ خود را اعلام کرد. آنگاه خدمت حضرت عرضه داشت که نجرانیان پیشنهاد خود را باز پس می گیرند و از شما تقاضای ترک مباهله را دارند. اکنون آنان برای صلح آماده اند و در این باره مایلند علی بن ابی طالب(ع) نمایندۀ شما برای حل و فصل امور باشد...

پس از امضای صلحنامه، پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) به مسیحیان فرمود: �اگر شما با من و کسانی که زیر کساء بودند مباهله می کردید، خداوند بیابان را بر شما پر از آتشِ شعله ور می نمود. سپس آن را سریع تر از چشم بر هم زدن به بازماندگان شما در نجران می رسانید...�.

پس از مدت کوتاهی از بازگشت نجرانیان به دیار خود، سید و عاقب نزد پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) بازگشتند و مسلمان شدند.آنان در مدینه ماندگار شدند و به نجران باز نگشتند. همچنین قیس فارسی که با کاروان نجران به مدینه آمده بود همراه آنان بازنگشت و مسلمان شد و در مدینه ماند. یک نفر از بزرگان نجران به نام ابوعلقمه و راهب عالیمقامی به نام زبیدی نیز با شنیدن گزارش سفر نجرانیان فوراً به سوی مدینه حرکت کردند و خدمت پیامبر(صلی اللّه علیه وآله) رسیدند.

شنبه 29 بهمن 1390 - 10:24:33 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://razemajnoon.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 29 بهمن 1390   10:55:03 AM

عالی بود

موفق باشی

آخرین مطالب


مغزهای فاسد و الکلی چگونه بر جهان حکومت می کنند؟


بررسی نمادگرایی در حادثه مرگ پرنسس ديانا و یادبودهای وی


مسیحیت در آیاتِ جاویدان-مباهلۀ پیامبر اسلام(ص) با مسیحیان نجران


برخی از بشارتهای ظهور پیامبر خاتم(ص) در عهد جدید(انجیل)


مراسم سوزاندن تندیس شیطان در راهپیمایی 22 بهمن 1390


چرا در صفحه ویرایش بکس بلاگ از نماد تک چشم فراماسونی استفاده می شود


لباس و زیور آلاتی با این نشان ها را نخرید


انجیل برنابا و اختلاف آن با دیگر اناجیل


مسیحیت پس از عروج مسیح(ع)


شیعیان و توسّل


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

55043 بازدید

42 بازدید امروز

24 بازدید دیروز

211 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements